نسل هزاره اکنون بخش مهمی از نیروی کار جهان را تشکیل میدهد و برخلاف گذشته که مهارتهای فنی اولویت داشتند، این نسل کاری کرده که هوش هیجانی به یک معیار اصلی برای قضاوت درباره رهبران تبدیل شود.
مطالعات نشان میدهند مدیران این نسل در تنظیم احساسات، انطباقپذیری و ارتباط مؤثر عملکرد بالاتری نسبت به نسلهای قبل دارند.
هوش هیجانی برای آنها یک مفهوم تئوریک نیست؛ بخشی از سیستم عملیاتی رفتار و رهبریشان است.
برندسازی بر پایه ارتباط انسانی:
دانا بلای، بنیانگذار برند معروف Pardon My Fro، نمونه ای از رهبران نسل هزارهاست که کسبوکارش را بر پایه ارتباط عاطفی با مخاطب بنا کرده است.
او کارش را از یک نارضایتی شغلی شروع کرد و هدفش این بود که برندش باعث احساس دیدهشدن و شادی در مشتری شود.
برای مثال، هدف او از طراحی محصولات این است که مشتری با دیدن آنها احساس کند «پشتیبانی و همراهی» دریافت میکند.
تحقیقات نیز این را تأیید میکنند:
- هوش هیجانی انسجام تیمی ایجاد میکند
- وفاداری مشتری را افزایش میدهد
- باعث کاهش جابهجایی کارکنان میشود
چرا هوش هیجانی مزیت رقابتی است؟
سالها هوش هیجانی مهارتی «غیرضروری» تلقی میشد، اما اکنون ثابت شده:
- باعث تصمیمگیری بهتر میشود
- کیفیت عملکرد سازمانی را بالا میبرد
- رهبری مؤثرتر را امکانپذیر میکند
طبق پژوهشها، مدیران زنِ نسل هزاره در شاخصهای هوش هیجانی نمره بالاتری از مردان میگیرند.
این مهارت فقط درباره کنترل احساسات نیست؛ درباره درک اثر رفتار و تصمیمها بر افراد و سیستمهاست.
برای نسلی که به تنوع، شمول و انسانیت ارزش میدهد، EQ یک نقطه تمایز راهبردی است.
اقتصاد حسی؛ واقعیت امروز رهبری
با اینکه دهه ۲۰۱۰ بر «دیدهشدن» تمرکز داشت، دهه ۲۰۲۰ بر وضوح هیجانی تأکید دارد.
نسل هزاره نخستین نسلی بود که از آنها خواسته شد «خود واقعیشان را به محل کار بیاورند»، اما بهخاطر همین موضوع گاهی مورد انتقاد قرار گرفتند و امروز در حال بازنویسی قواعد بازی هستند.
این نسل اکنون با انسانیت رهبری میکند، ارتباط و هویت را به ستون برندها تبدیل کرده و تیمهایی میسازد که بر پایه اعتماد و آزادی خلاقانه کار میکنند.
پیام مشترک تحقیقات و نمونههای واقعی روشن است:
هوش هیجانی دیگر یک مهارت نرم نیست؛ مهارت بقا و مهارت اصلی رهبری سازمانی است.
منبع: Forbes
